سپاس و ستایش مخصوص خدایی است که انسان را به بهترین شکل و نحو ممکن آفرید، او را به استعدادها و تواناییهای گوناگون مجهز نمود، او را اشرف مخلوقات قرار داده و همهی کائنات را به تسخیر او در آورده است؛ اما گاهی اتفاق میافتد که این آفریده (انسان)، منزلت و موقعیت خود را در میان سایر مخلوقات به دست فراموشی سپرده و با سرعتی باورنکردنی، رو به سوی ورطهی هلاکت مینهد. حتی تا آنجا پیش میرود که با خویشتن خویش بیگانه شده، چیزهای زشت در نظرش زیبا جلوه کرده و رذایل را به جای فضایل میپذیرد یا به بیان سادهتر، با خود هم رو راست نبوده و به خویش دروغ میگوید -بدین معنی که افکار و اعمالش اصلاً با هم همخوانی نخواهند داشت- در سخن، چیزهایی میگوید که خود نیز آنها را باور ندارد؛ اما برای اغوای دیگران، آن سخنان را به خورد دیگران میدهد. کمکم چیزی به نام وجدان از تمام وجودش رخت بر میبندد و به موجودی بیوجدان تبدیل خواهد شد که از هیچ کاری ابایی نخواهد داشت و خدا میداند چه عاقبتی در انتظارش خواهد بود.
بسیارند افرادی که تا زمینه را برای رجزخوانی و خودستایی مهیا میبینند، چیزهایی گفته که روزگار نیز شبیه آنها را نشنیده و همین روزگار گاهی از شنیدن این همه دروغ، پردهی شرمساری بر چهرهیشان میکشد!!! این انسان وقتی حرف عمل به میان میآید، چنان صحنه را ترک میکند که گویی چنین فردی که تا چندی پیش یکهتاز میدان قول بود، اصلاً وجود خارجی نداشته است...
اگر همین فرد، در اخلاق و رفتار خویش دقیق شود و سعی کند آنها را همسو با هم قرار داده و در یک راستا به حرکت درآورد، از این منجلاب و باتلاق فلاکت و فنا بیرون آمده و به سرمنزل مقصود راه مییابد. اگر اقوال و اعمالش رنگ و بوی خدایی بگیرند، به درجهای خواهد رسید که حتی فرشتگان یارای همراهی شان را نخواهند داشت.
راستی ما از کدام دستهایم؟ جزو آن دستهایم که تا آنجا که میتوانیم سر خود و اطرافیان را کلاه گذاشته و کارهای ناشایست خود را توجیه کرده (در حقیقت مانند آفتاب پرستی که هر لحظه و بنا به موقعیت مکانی، زنگ خود را تغییر میدهیم) یا اینکه نه، از آنانی هستیم که هر آن، خود را در پیشگاه رب العالمین احساس کرده طوریکه او را همیشه و در هر حال ناظر بر اعمال خویش مییابیم؟ (که صد البته این مورد، احساس وجود خویش در پیشگاه خداوندی، نیرو محرکهای قوی در مقابل دوری از گناهان است.) در حقیقت اگر این مهم را در باور قلبی خود گنجانده باشیم که اخلاقیات، مطلق هستند نه نسبی (بدین معنا که در هر موقعیت، زمان و مکانی ثابت و تغییر ناپذیرند) بسیاری از تغییر رنگها (تفاوت بین قول و عمل) جای خود را به ثبات رنگ و شخصیت میبخشد و به مصداق واقعی انسانی تبدیل خواهد شد که خدا، او را جانشین خویش قرار داده و فرشتگان را به سجده او واداشت.
باشد که تا دنیا پابرجاست، به خود آییم که فردا را تضمینی نیست...
نظرات
سلام
25 شهریور 1392 - 07:46خسته نباشید استفاده کردم